کشته شدن بیش از نیم میلیون نفر، مفقودی ده ها هزار نفر، آوارگی یک سوم جمعیت و نظامیزدگی جامعه سوریه و تبدیل شدن سلاح به فیصلهگر بحران در جنگ داخلی ۱۳ ساله ظرفیت لازم را در دل خود برای ورود این کشور به عصر تاریک انتقامگیری و درگیری میان فاتحان مسلح برای تقسیم کیک قدرت دارد؛ اما تاکنون با وجود مواردی از اعدام و انتقامگیری در برخی شهرها، فضای انتقام و ناامنی عمومیت پیدا نکرده و علت آن کاربست قسمی عقلانیت برای انتقال قدرت و عدم انحلال ارتش فروپاشیده و غیره است.
با این حال تداوم این سیاست و کنترل فضای خشمآلود در سایه فراوانی سلاح، مداخلات و فرصتطلبی بازیگران خارجی برای نقشآفرینی در سوریه جدید چالشی جدی است.
اسرائیل با نابودی زیرساختهای نظامی سوریه قبل از شکلگیری نظام سیاسی جدید به نوعی این کشور را خلع سلاح کرد که البته اهداف دیگری نیز چون خشکاندن بستر کار نظامی علیه اسرائیل در آینده و تاثیرگذاری بر محاسبات راهبردی حاکمیت اسلامگرای سوریه دارد که فکر تقابل را در آینده از سر بیرون کند.
با توجه به ژئوپلیتیک حساس سوریه و همجواریاش با اسرائیل، متغیر اسرائیلی و آمریکایی پارامتری تاثیرگذار در ترسیم آینده این کشور است.
تا اینجای کار منفعت مشترک مخالفان سوری، اسرائیل و دیگر بازیگران دور کردن ایران و متحدانش از این کشور بود. پس از تحقق این هدف، اسرائیل دو اولویت در سوریه دارد؛ نخست جلوگیری از بازگشت ایران به سوریه از طریق ارتباطگیری با حاکمیت جدید این کشور و ممانعت از تبدیل شدن آن به پایگاهی برای حماس است.
اولویت دوم نیز «بیخطرسازی سوریه» به نحوی است که به تهدیدی در آینده مانند غزه و جنوب لبنان تبدیل نشود. خلع سلاح ارتش سوریه بخشی از این برنامه است؛ اما اسرائیل به علت بیاعتمادی به رهبری جدید و خاستگاه ضداسرائیلی اسلامگرایی در این کشور به همین حد راضی نخواهد بود.
اما سکوت حاکمان سوریه در قبال حملات اسرائیل و اشغال بخشی از اراضی آن پرسشبرانگیز شده و احمدالشرع(جولانی) بدون اشارهای به این حملات گفته است که کشورش توان درگیر شدن در جنگ دیگری را ندارد.
در وهله نخست میتوان این رویکرد را نوعی مصلحتاندیشی مبتنی بر اولویتسنجی قبل از «تمکین»(تثبیت قدرت) مانند موارد مشابهی در مصر و مراکش دانست. به احتمال زیاد یک علت مهم آن به نقش ترکیه بر میگردد که محافظهکاری مصحلتاندیشانه را در بزنگاهها در مواجهه با تهدیدهای کلان بر میگزیند و برآمدن عدالت و توسعه و ادامه حیات آن و حذف ارتش از معادلات سیاسی ترکیه را نتیجه آن میدانند.
از این منظر صرف نظر از موانعی مرتبط با جنگ ایران و مخالفان سوریه، فعلا بستری برای همکاری تهران با سیستم جدید سوریه با محوریت کار علیه اسرائیل فراهم نیست.
روشن نیست که این رویکرد سوریه جدید در قبال اسرائیل تا کجا پیش میرود. در همین حد هم چه بسا و لو موقت قسمی اطمینانخاطر برای اسرائیل به همراه دارد. اما در هر صورت، به احتمال زیاد اسرائیل همچنان اهرم فشار نظامی و از طریق آمریکا نیز اهرمهای اقتصادی (شاکله تحریم) و تا حدودی فشارهای سیاسی را حفظ کند. در عین حال نیز احتمال شل کردن تحریم و خارج ساختن تحریرالشام از لیست سیاه آمریکا زیاد است.
اما تداوم فشار نظامی اسرائیل بر سوریه ممکن است که در آینده در نقطهای طرف مقابل را مجبور به کنار گذاشتن رویکرد مصلحتاندیشانه خود کند و زمینهای برای همکاری با ایران در آینده فراهم شود و این چیزی نیست که اسرائیل میخواهد.
در همین حال نیز برخلاف برخی تحلیلها، ناامنی فراگیر خارج از کنترل در سوریه مطلوب اسرائیل و آمریکا نیست و چنین فضای غیر قابل کنترلی میتواند بستر کافی را برای شکلگیری کار مقاومتی علیه اسرائیل در آینده فراهم کند.
از این رو میتوان گفت که اساسا سقوط آسان دمشق پس از رسیدن نیروهای مسلح به دروازههای آن و هماهنگی میان دولت اسد و مخالفان برای انتقال قدرت احتمالا برآیند نوعی تفاهم مشترک روسیه، ترکیه و آمریکا برای جلوگیری از همان بیثباتی فراگیر بوده باشد.
همچنین برخی با یادآوری سرنوشت اسلامگرایان در مصر و تونس و کشورهای دیگر معتقد هستند که طیف سوری آن نیز چنین وضعی پیدا خواهد کرد؛ اما چنین مقایسهای درست نیست؛ به این علت که نمونه سوری فعلا از توان نظامی بیرقیبی برخوردار است.
در کل در صورت عبور موفق سوریه از ابرچالش بحران داخلی و برقراری امنیت و ثبات عمومی میتوان گفت که سیاست بینالملل نیز پس از اطمینان ولو موقت از تقابلی نبودن سیاست دمشق با اسرائیل تسهیلگر حرکت سوریه با حمایت ترکیه در مسیر بهبودی اقتصادی و توسعه شود.
پایان/
نظر شما